استان کهگیلویه وبویراحمد از اون تیپ استان هایست که جون
میده برای امتحانات جغرافیا ، چون متاسفانه اطلاعات اکثر ماها نسبت بهش تقریباً
کمه .
برای سفر به این استان که از نظر مساحت 27 مین استان و از
نظر جمعیت 28 می ، میخوایم اول یذره اطلاعات جغرافیایی با هم مرور کنیم و بعد بریم
سراغ حرفهای دیگه ی استان.
این استان به هفت شهرستان و ۱۶ بخش تقسیم شده است که شامل
۱۶ شهر وبیش از ۱۷۰۰ روستا
میشه.مرکزش شهر یاسوج که یعنی محل رویش گلهای یاس.از نظر تاریخی هم قدمت این منطقه
به دوران برنز برمیگرده و در تپه شهدای این استان آثاری مربوط به سه هزار سال پیش
از میلاد مسیح پیدا کردند.باز هم تا آخر پست به تاریخ این استان سر میزنیم و باهاش
حسابی کار داریم.
از نظر اقتصادی بخاطر شرایط کوهستانی که داره و چندتا ایل
بزرگ هم از اقوام حاضر درش هستند، دامپروری و کشاورزیش رونق گرفته.ولی متاسفانه با
وجود معادنی مثل بوکسیت، مس، فسفات ، گوگرد و همچنین ذخایر نفتی ، از نظر صنعت و
معدن رشد چندانی نداشته و جز چند مورد مثل صنایع استخراج نفت گچساران ، کارخانه
قند یاسوج و مجتمع دنا صنعت یاسوج(تولید انواع لوله های پلیمری) نمیشه به
موردهای شاخص دیگه ی در اینجا اشاره کرد.
در عوض امشب میشه به دوتا چهره پرداخت.
اولی رو توی این چندسال به مرحمت اینکه فوت کردند ، و ما هم
که مردم مرده پرستی هستیم ؛ کم و بیش هممون با نوشته ها و اشعارشون میشناسیم.
شادروان حسین پناهی متولد ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای
دژکوه در نزدیکی شهر سوق از توابع شهرستان
کهگیلویه هستند و متاسفانه در سن 49 سالگی به اثر سکته قلبی در تهران فوت میکنند
که البته به خواست خودشون در همون شهر سوق دفن میشن.
این روزها همه ی ما با تک جمله ها و اشعار ایشون در اینترنت
دائماً برخورد میکنیم ، اما متاسفانه در زمان حیاتشون آنقدر به عنوان یه نویسنده و
اندیشمند مطرح نبودند و اکثر ما به عنوان یه بازیگر میشناختیمشون با اینکه در همون
دوران زندگیشون ازشون چندین کتاب هم چاپ شده.
آقای پناهی قبل از اینکه بازیگر بشن ، میرن قم و تحصیلات
حوزوی میکنن بعد هم برمیگردن به شهرشون . اما هنوز چند ماه از برگشتنشون نگذشته
بوده که یه خانمی میان پیششون و ازشون راجع به مشکلی که پیش آمده بوده میپرسن:
فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتادهاست،
آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدونسته روغن نجس شده اما چون میدونسته اون
روغن خرج زندگی اون زن و خانوادش رو میگذرونه میگه : نه اون قسمت و اطرافش رو جدا
کن بریز دور بقیه اش درسته.بعد از این اتفاق بوده که
دیگه لباس روحانیت رو میذارن کنار و راهی تهران میشن و در مدرسهٔ هنری آناهیتا
چهار سال درس بازیگری و نمایشنامه نویسی میخونن.
راجع به دوران بازیگری و آثارشونم بخوایم بگیم باید یه لیست
بلند بالا رو اینجا بذاریم پس فقط میگیم ایشون دو دفعه در سالهای 67 و 71 نامزد
سیمرغ نقش مکمل شدند و در سال 69 هم برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد
برای بازی در فیلم سایه خیال شدند.فیلمی که توش حسین پناهی نقش حسین پناهی یه شاعر
و نویسنده سر به هوا رو بازی میکرده و تا امروزم یه چندین باری تلویزیون این فیلم
رو پخش کرده. با مرور لیست بازیگران حاضر در فیلم بنظر میاد از اون فیلم های غول
زمان خودش بوده ، به نویسندگی مسعود جعفری جوزانی و کارگردانی یه آقای به اسم حسین
دلیر که از سال 69 به این ور مثل اینکه دیگه فیلمی نساختن.
خب
از مقوله هنر سینما خارج میشیم و میریم به وادی پزشکی و بزرگمردی که هنوز هستند و
با این بودنشون به بودن خیلی ها کمک کردند و میکنند.
جناب
آقای دکتر سیدعلی ملکحسینی ،کسی که نخستین پیوند کبد در ایران رو از فرد زنده به
زنده انجام دادند و در دائرةالمعارف پزشکی به عنوان پدر پیوند کبد در ایران معرفی
شدند.ایشون متولد سال 28در روستای چشمه
چنار در شهرستان بویر احمد هستند.زندگیشونم تا دلتون بخواد بالا و پایین داشته و
از این شهر به اون شهر دنبال علم و دانش رفتن و برگشتند. اولش ایشون رشته دامپزشکی
قبول میشن ولی همون اوایل مادرشون بخاطر
ناراحتی کبدی فوت میکنن.ایشونم قید دامپزشکی رو میزنن و دوباره میخونن برای کنکور
و در سال 53 ، پزشکی دانشگاه تهران قبول میشن و به عنوان دانشجو ممتاز درسشون رو توی
همین دانشگاه تموم میکنن. بعد میرن دانشگاه شیراز و تخصص جراحی عمومیشون رو
میگیرن. مثل خیلی از پزشکها اون سالها ایشون هم درگیر جنگ میشن و میرن در مناطق
جنگی برای کمک به مجروحین و همونجا با آقای دکتر ایرج فاضل آشنا میشن . با تشویق
ایشون دوره جراحی عروق و پیوند اعضاء رو بعداً میگذرونن.این ماجراهای تخصص گرفتن و
اینها رو هم در طی سالهای بعد ادامه میدن تا اینکه در اردیبهشت سال 72 با تیم
پیوند اعضای بیمارستان نمازی شیراز که خودشونم تشکیل داده بودند موفق میشن نخستین
پیوند کبد در ایران و خاورمیانه رو انجام بدند.یه همچین شخصیتی لازم به گفتن هم
نیست که بگیم : از چهره های ماندگار کشورن ، مگه نه؟!
خب
حالا که چهره های معاصر استان رو شناختیم ، وقتشه که برگردیم به خود استان و
تاریخش.
استان
کهگیلویه وبویراحمد را به دیار آریوبرزن یا امروزی ترش آریا برزین می شناسند.حالا این آریو خان کین و چرا اینجا رو به اسم ایشون
میشناسند ، قصه داره.
روی
نقشه که نگاه کنیم ، متوجه میشیم اسکندر وقتی میخواسته بره به پارس باید از این
منطقه کوهستانی عبور میکرده .وقتی میرسه به این منطقه حسابی به مشکل میخوره و اون
مشکل بزرگ یه فرامنده ایرانی بوده که همین جناب آریوبرزن خان باشن. آریو و سپاهش
جلوی اسکندر رو میگرند و مانع از پیش روی اونها میشن.اما متاسفانه یه چوپان جاسوس
راه عبور از کوه ها رو به اسکندر نشون میده و باعث میشه اسکندر و سپاهش بتونن از
ارتفاعات به سپاه آریوبرزن حمله کنند و اونها رو همونجا تا نفر آخر بکشند .
خب
البته که جنگ بوده و درش حلوا خیرات نمیکردند . اگر ما هم بودیم اونها رو میکشتیم.همونطور
که آتش زدن تخته جمشید یه تلافی بوده و خیلی هم حق با ما نیست که اسکندر رو یک
طرفه محکوم کنیم.همیشه در جنگ ها و کشمکش ها چیزهای با ارزش از بین میرند و این
خیلی طبیعی است.
اما
چیزی که طبیعی نیست اینه که به وقت صلح و آرامش فرمانده سپاه پاسداران استان یهو
سر جنگ میذاره با اسطوره های تاریخی این کشور و مجسمه فرمانده برزن رو بخاطر جهت
نامناسب دم اسبشان ،فاقد صلاحیت برای حضور در میدان آریوبرزن تشخیص میدند.خوشبختانه
همون موقع آیت الله ملک حسینی نماینده ولی فقیه و خبرگان رهبری جلوی این ماجرا در میان و میگن : آریوبرزن یک سردار ایرانی ضد ظلم، ضد تجاوز و ضد اشغالگری بوده
است و پاسداشت آن هیچ اشکالی ندارد، بلکه قدردانی از چهره های مثبت و افتخارآفرین
وظیفه هر انسان شرافتمندی است. کسانی که مخالف نصب این تندیس هستند جلوی پخش
سریالهایی مثل "جومونگ" و قهرمانهای خودساخته دیگر کشورها را از تلویزیون
بگیرند. ایران آنقدر قهرمان ملی و اسلامی دارد که امثال "جومونگ" به
اندازه خاک پای هیچکدام از آنان نیست. شاهنامه فردوسی مملو از داستانهای حماسی و قهرمانان ایرانی
است و لازم است جوانان ما به جای اینکه وقت خود را صرف داستانهای تخیلی و دروغ
پردازیهای سایر کشورها درخصوص قهرمانانشان کنند با قهرمانان کشور خودشان آشنا
شوند.
حالا
ما نمیدونیم آلان برای این تندیس چه اتفاقی افتاده و این آقای ملک حسینی و اهالی
شهر تونستن جلوی دادستان و فرمانده سپاه این استان رو بگیرند یا نه؟ اگه کسی از
وضعیت تندیس از سال 90 به بعد خبر داره توی کامنتای پست بگه تا همگی بدونیم.
تا
اینجای ماجرا که جالب هست اما وقتی جالبتر میشه که بهتون از احوال یه سردار یونانی
بگیم . 90 سال قبل از آریو برزن یه سردار یونانی به اسم لئونیداس در یونان جلوی
خشایار شاه رو در جنگ ترموپیل میگیره و کلی مقاومت میکنه تا توی اون دشت
میمیره.یونانی ها هم اونجا رو کردن یه پارک ، بنای یاد بودی ساختند ، مجسمه ی ازش
اونجا درست کردند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کردهاند تا از او سپاسگزاری کرده
باشند.حالا هم اون منطقه براشون شده یکی از جاذبه های توریستی و کلی در آمد از اون
مجسمه به جیب کشورشون ریخته میشه.البته نمیدونیم در شرایط فعلی بحران اقتصادی
اوضاع گردشگری اونجا به چه شکله.
شباهت
این دوتا سردار انقدر زیاد بوده که وقتی آریو میمیره اسکندر به سپاهش میگه روی سنگ
قبر آریو بنویسید به یاد لئونیداس.حالا آرامگاه این فرمانده شجاع کجاست؟!
باید
بگیم در اسناد تاریخی که چیزی ثبت نشده اما آرامگاه آریوبرزن در میانه کوهی،
نزدیکی روستای میراثخون،از روستاهای استان کهگیلویه وبویراحمد ، است. که این
آرامگاه در زبان محلی،به کوه تراش دی و دوور(مادر و دختر) معروف می باشد.
بله
این بود ماجرای تاریخی یک شجاعت که در زمان خودش بی مانند بوده .حالا سوالی که
مطرح میشه اینه که آیا آقایونی که فکر میکنن اینها باید از صحنه تاریخ ما پاک بشن
با خودشون فکر کردن شاید بعدها یک عده هم هوس کنند 8 سال دفاع جانانه رو از تاریخ
خط بزنن؟!!!
چرا
با یسری حرکات بچگانه کاری میکنند که ملت دین رو در برابر تاریخ بذارن و در اعتراض
به این مساله پای آرامگاه ها و حرم های مذهبی رو پیش بکشن.نوسازی و ساختن مکان های
مذهبی خیلی خوبه ، اصلاً عالیه ولی در کنارش باید به تاریخ هم بها داد .هردوی
اینها در کنار هم هویت ایرانی ها رو میسازه.
رضا
شاه میخواست با حذف دین و آوردن تاریخ باستان به زندگی مردم حکومت کنه که حذف شد .
حالا یه عده میخوان با حذف تاریخ و بها دادن به دین اینکار رو بکنن که بنظر میاد
...
بها
دادن به هر دوش بنظر ما که بهتره و هرکسی با هر سلیقه ی میتونه خواسته های خودش رو
توی کشورش دنبال کنه.